و مردگان دو گونه بودند تا من کنار میزنم این پرده را از روی مرگ تو چشم خویش را ورزیده کن که ببینی یکدسته از این مردگان انگار هیچگاه نمیمردند بلکه با قبرهای فسفری از راه قبرستانها برمیگشتند و شهرها را روشن میکردند نور چراغهای آیندههای زمین بودند؛ و دستۀ دیگر مظلوم بودند انگار هرگز نبوده بودند؛ از بدو زندگانی، انگار مرده بودند یک جاروی بزرگ زیرزمینی میروفت خاکهارّۀ تنهای آنها را و در چاههای بیته میریخت این رُفتوریخت ذات طبیعت بود من نامهای هر انگار ,بودند منبع
درباره این سایت