برای همەی آنهایی کە بی جهت بازداشت شدەاند، بی گناە در زندانند،. . "ام آر آی"دستگاهی شبیە تابوت مسیحیان اروپاست. درست اندازەی یک آدم قد بلند. وقتی درکشویی آن بستە و چفت شد جز یک صدا چیز دیگری نمی شنوی. انگار خاکت کردەاند و برای همیشە رابطەات با دنیای بیرون بە پایان رسیدەاست. در زمان کوتاهی فکر میکنی دارند روی تابوتت خاک میریزند. آنجا درمیابی کە چرا مردگان دوست دارند سر قبرشان بمانی. اماکسی برای همیشە روی قبڕ کسی نمی ماند این هم از ذهنت خطور می کند.
آن سال ها خسته که می شدیم ، در سایه سار درخت های خانه ابوریحان به خواب می رفتیم و خواب رویاهای شیرین و آسمانی پر ستاره می دیدیم دریغ که ضربان خواب خوش کودکی مان را شکسته اند نه ماهی به حوض مانده و نه ترانه ای از خلوت این کوچه ! دیگر هیچ عطری از گل های پشت دیوار خانه قدیمی بر نمی خیزد. مهرداد اکبری
و مردگان دو گونه بودند تا من کنار می‌زنم این پرده را از روی مرگ تو چشم خویش را ورزیده کن که ببینی یک‌دسته از این مردگان انگار هیچگاه نمی‌مردند بلکه با قبرهای فسفری از راه قبرستان‌ها برمی‌گشتند و شهرها را روشن می‌کردند نور چراغ‌های آینده‌های زمین بودند؛ و دستۀ دیگر مظلوم بودند انگار هرگز نبوده بودند؛ از بدو زندگانی، انگار مرده بودند یک جاروی بزرگ زیرزمینی می‌روفت خاکه‌ارّۀ تن‌های آنها را و در چاه‌های بی‌ته می‌ریخت این رُفت‌وریخت ذات طبیعت بود من نام‌های هر
.این را باور کنید . ما همه از جنس شیشه ایم و به راحتی به اشاره ای و به ترفندی از هر نوع می شکنیم . گاه به آهی . گاهی به نگاهی ! گاه به سنگی و گاهی به هزارگونه دلتنگی ! گاه به چشمی و گاهی به انواع خشم ! ما از جنس شیشه ایم و دلمان شیشه ای تر از هر لایه ی حال و احوال بد و خوب و سیاه و سپید . هر روز به واژه ای بر پیکرمان ترک می اندازند و هر آینه به نوازشی ترکها را قصد بند دارند و . هیچ طرفی نمی توانند ببندند چون .
. شعری که از تذکرة عرفات نقل می کنیم یکی از موارد نادری است که آثار خشم و بغض تاریخی زنِ ایرانی را برای آیندگان حفظ کرده است. شاعره‌ای که این شعر را خطاب به همسر ستمکار خود سروده است «منیژة قاینی خراسانی» نام داشته و در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم می‌زیسته‌است، صاحب فرزندانی هم بوده‌است که بعضی از آن‌ها در هند زندگی می‌کرده‌اند و تقی‌الدین اوحد بلیانی(973- 1040) یکی از ایشان را دیده بوده‌است و می‌گوید: « پسر او بالفعل در هند است» در هنگامِ غضب و
.یک زندگی بدون دردسر و بدون بخشنامه و بدون آقا بالاسر! . درو دها .روز و شبتان بخیر و سلامتی آفتابی دیگر در کوله بارامیدها و تجربه های ما است با همه ی زیبایی ها و روشنائی و مهر.چشم ها را بگشائید صبحی دیگر.از پس آن سیاهی وحشتناک شب که حاکم بود .امده است .و در آستانه ی منزل شما است تا برشما بتابد.بازکن پنجره ها را بازکن دریچه های دلت را به قول پابلو نرودا شاعر آزادی خواه و انسان دوست شیلیایی که من
همیشه زخمی تازه بر تن داریم فوجی کبوتر سفید با بالهای سوخته و زخمی بال زدند و. در آسمانِ سیاهِ غمزده با انبوهِ آتش و خاکستر و گلوله فرو نشستند در زمینی که هماره، به ماتم عزیزانش می نشیند . زخمی تازه، در کنار زخمهای بیشمارم سر باز می کند، نمک می پاشد آنکه می گوید، زخمهایم کهنه می شوند و. التیام می یابند. با دستان خسته و فرو مانده بال می زنم، در شبِ غمین میهنم که اندوهش رهایم نمی کند .
زمانی که گرگ‌ها به زیارت می رفتند . . از آغاز تا زمانۀ ما، اهل سنت و شیعیان و . تفسیرهای زیادی به زبان‌هایِ عربی و فارسی بر قرآن نوشته‌اند، از آن جمله تفسیری‌است که عتیق بن محمد سورآبادی، تربت جام ( قرن ششم هجری) به زبان فارسی بر قرآن نوشته‌است. داستان «یوسف پیامبر ‌و زلیخا» از این تفسیر نخسیتین بار در سال 1335 به کوشش پرویز ناتل خانلری در انتشارات امیرکبیر به چاپ رسید. در این افسانه خواننده با نثر و زبان فارسی در قرن ششم هجری، شیوه و شگرد قصه پردازی و
ما متولدین دهه های بیست تا چهل از نسلی متفاوت هستیم، نسلی که دیگر تکرار نمی شود. ما هم بوی خزینه و آب انبار حمام های عمومی یادمان است و هم نشستن و لذت بردن در جکوزی و ماساژ با آب گرم. ما همان هایی هستیم که با ژیان خانواده ویا خویشان ویاعمو و دایی جان می رفتیم سیزده بدر وبا درشکه و یا با کرایه های بنز ۱۷۰ اینطرف و آنطرف می شدیم و چند سال بعد توی خیابان های شهر، با دهانی باز، ماشین های بوگاتی و مازراتی را شمرده ایم! ما همان هایی هستیم که از بازی الک دولک،
تا کافه گودو راهی نمانده بود. زودتر از خانه ابوریحان بیرون اومدم که کمی پیاده‌روی کنم و تو انقلاب چشم چرونی کتابا رو بکنم. آقای مستوفی با آن کت‌و شلوار سفید و لباس آبی نفتی دستش را برایم بلند کرد و سلام داد. سری برایش تکان دادم و بی‌آن‌که بدانم گردنم را کمی جلو آوردم. آقای مستوفی را تقریبا تمام مردم اینجا می‌شناختند. اگر هم کسی نمی‌شناخت با آن لباس‌های عجیب‌وغریبی که می‌پوشید در نگاه اول توجه آدم‌های غریبه را جلب می‌کرد.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ارت مکرس شهر زیرنویس سایت خبری روستای تَولّا rap3da-tak بهداشت خانه و ساختمان پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان پلی فور دی ال|Play4dl